دوست مهربانم باور كن هرچه احساس نياز كني بيشتر عزيز مي شوي نديدي پير مرد دستفروشي را كه چه صادقا نه دست بر اسمان بر داشته دعا مي كردآنهم در گوشه خيابان پرسرو صدا گفتم خو شا بر احوال
اوتاخدا نظر لطف نكند بركسي اين اتفا ق نمي افتدوظيفه ما بندگي او خدايي است كه برهمه چيز آگاه توانا ست صداي پاي مورچه بر كاسه چيني در شب تاريك مي شنود وپاسخ مي دهد