سفارش تبلیغ
صبا ویژن























طلیعه صبح

...قصد جار و جنجال سیاسی ندارم،اما گویی این بار حتما باید آنچه را که این روزها در درونم می گذرد بنویسم بلکه آرام گیرم...

همیشه پدر و مادرم از میر حسین موسوی _کاندیدای ریاست جمهوری انتخابات دهم_ تعریف می کردند و چقدر برایم شخصیت این مرد اسطوره شده بود!!! آخه من یک نسل سومی هستم که خیلی زمان جنگ را به خاطر ندارم، از جنگ صدای آژیر و بمب هاشو رو به خاطر دارم اما از مسایل بزرگتر جنگ نه، چیزی بیاد نمیارم... بگذریم، الان حدود 20 سال از اون دوران می گذره... انتخابات دهم و بحث داغ ریاست جمهوری!!! اون قدر از اطرافیان از میر حسین موسوی تعریفشو شنیده بودم که برام حققتا یک اسطوره شده بود...

 اما امروز که به صحنه آمدی! با صحبت ها و تخریب ها و بی قانونی های انتخابی که از تو دیدم، تمام ذهنیت خوبمنسبت به تو از میان رفته، هر چه پیش می رود بیشتر از ته دل آرزو می کنم که ای کاش همچنان 20 سال پیش که ادعا می کنی سکوت نکرده بودی، هم چنان به صحنه نمی آمدی،در این 20 سال قطعا اگر سخن مهم و عملکرد قابل ستایشی داشتی قطعا حضورت را احساس می کردیم...

میر حسین! ای کاش نیامده بودی...تا هم چنان تو را می ستودم و اینک  نمی دیدم و نمی شنیدم که برخی سخنان دشمن از زبان تو بر می آید....... افسوس و صد افسوس.


نوشته شده در دوشنبه 88/3/4ساعت 9:53 صبح توسط شکیبا| نظرات ( ) |