سفارش تبلیغ
صبا ویژن























طلیعه صبح

کلاس نقاشی تازه شروع شده بود، گفت:« اون قدر واسه بارون مردم شکر کردن که دیگه خدا کلافه شده!»
به راستی اگر خداوند در رحمتش را گشوده ،با این اعمال ما جای تعجب هم دارد ،نه به خاطر کرامت و رحیم بودنش که او همیشه رحمتش جاری است...
                   اما این ماییم که نابیناییم و حتما باید چشمهایمان رابشوییم...
گفتم در این آمدن و نیامدن باران هم حکمت ها نهفته است... مباد در این آزمون سرافکنده شوی! مباد که لحظه ای بیندیشی که نزول رحمت زیبای باران، از عمل اندک و خوبی ما انسان هاست که قطعا اگر چنین بود، تا کنون،پس از گذشت 1500 سال، خداوند یوسف فاطمه را به ما برمی گرداند.
نه! چنین نیست...  بیاد بیاوریم زمستان را که فصل بارش است و چقدر دعا کردیم و نزولات آسمانی اندک بود،آری، خدا را باید سپاس گفت هم با زبان و هم با عمل، نکند که شکر گذاریت به زبان باشد و کردارت کفران نعمت. حداقل اینست که اگر باطنمان را اصلاح نمی کنیم، مبادا در ظاهرمان چون طایفه فشن بختکی عمل نماییم،دوست نازنینم... عاشقانه بپرست...بگذار تا دیگران اگر تو را دیدند بدانند که تو نیز خدایی داری ، رنگ ایمان را بر وجودت بیفشان.


نوشته شده در شنبه 88/2/12ساعت 6:50 صبح توسط شکیبا| نظرات ( ) |