طلیعه صبح
دیشب جای شما خالی منزل یکی از آشنایان افطاری دعوت بودیم. بعد از افطار با یکی از مدعوین که شناخت زیادی ازشون نداشتم هم صحبت شدم. از تعداد فرزندان و لاغری و چاقی و مهاجرت گرفته تا ادامه تحصیل و زندگی در خارج از کشور... نمی دونم چرا بعضی هامون عادت کردیم همیشه انگشت اشاره را به سمت دیگران نشانه بریم و از خودمون غافل می شیم ؟ چرا حرف از مسلمانی می زنیم و به کوچکترین درخواست های خداوند از ما به عنوان مسلمان توجهی نداریم؟ ما نمی گیم اسلام فقط حجابه اما حجاب داشتن جزئی از مسلمانی است و انکارش برابر کفره! چقدر اسلام را مهجور کردیم با برخی رفتارها و گفتارهامون؟ چرا که خیلی ها ما را نماد اسلام می دونن و فکر می کنن اسلام اینه که ما داریم. چرا نمیاییم از خودمون شروع کنیم و فقط بلدیم انتقاد کنیم؟؟؟ بیایید توی این ایام باقی مانده ماه مبارک که همه چیز برای بازگشت فراهمه به خود بیاییم و هر کداممان حداقل یک صفت بد رو از خودمون برداریم، هر کی از احوال خودش بهتر خبر داره، بیباید شروع کنیم. ما یک قدم برداریم 10 تا قدم بعدی با خود خدا!
از تعریف هایی که از دوستش که از خارج برگشته بود می کرد معلوم بود بدش نمیاد اون هم یه سرکی به اون کشورها بزنه . اما وقتی من صحبت از محیط بد اونجا برای تربیت فرزندان شدم کمی مردد شد، بگذریم... نمی دونم این چه تبیه که توی سر همه افتاده که برن ، جالب اینه که حرف از مسلمانی هم می زد و می گفت اونجا مسلمون واقعی هستش و اینجا مسلمان نما، در حالی که خودش حجاب درست و حسابی نداشت!!!